من کیستم؟ سفری به هزارتوی هویت

نوشته حسین بهنودی در ۱۵ بهمن ۱۴۰۰

تصور کنید در حال مرتب کردن اتاق خود هستید که به یک قاب عکس قدیمی از دوران دبستان برمی‌خورید. به کودک خندان درون عکس خیره می‌شوید. دندان‌های شیری ریخته، لباس‌هایی که دیگر اندازه‌تان نیست و نگاهی سرشار از سادگی. لبخندی بر لبتان می‌نشیند، اما همزمان یک پرسش عجیب در ذهنتان جوانه می‌زند: «آیا این من هستم؟».

بی‌شک می‌دانید که آن کودک، شما بوده‌اید. اما در عین حال، حس می‌کنید که یک دنیا با او فاصله دارید. افکارتان، آرزوهایتان، دغدغه‌هایتان، حتی سلول‌های بدنتان، تقریباً هیچ‌کدام دیگر شبیه آن روز نیست. پس چه چیزی آن کودک دبستانی را به امروز شما، پیوند می‌دهد؟ چه نخی این دانه‌های تسبیح پراکنده (کودکی، نوجوانی، و آینده‌ای که در پیش رو است) را به هم متصل می‌کند و از آن یک موجود واحد به نام «من» می‌سازد؟

این پرسش، فقط یک کنجکاوی گذرا نیست. این اساسی‌ترین سؤالی است که هر انسانی در طول زندگی، به‌ویژه در دوران پر تب‌وتاب نوجوانی، از خود می‌پرسد. دورانی که در آستانه انتخاب‌های بزرگ (رشته تحصیلی، شغل، سبک زندگی) ایستاده‌اید و بیش از هر زمان دیگری نیاز دارید بدانید «کیستید» تا بتوانید تصمیم بگیرید «چه می‌خواهید بشوید».

این نوشته، یک دعوتنامه برای سفری هیجان‌انگیز به دنیای پیچیده و شگفت‌انگیز «هویت» است. ما در این سفر، قرار نیست یک نسخه یا پاسخ آماده پیدا کنیم. بلکه می‌خواهیم با هم فکر کنیم، سؤال بپرسیم و یاد بگیریم که هویت نه یک مقصد، که خودِ این سفر پرماجراست.

بیایید به همان پرسش اولیه برگردیم. چه چیزی شما را «شما» نگه می‌دارد؟ فیلسوفان قرن‌هاست که با این مفهوم دست‌وپنجه نرم می‌کنند. یکی از مشهورترین تمثیل‌ها برای این موضوع، داستان «کشتی تسیوس»، قهرمان افسانه‌ای یونان است.

کشتی قهرمان یا تخته‌پاره‌های جدید؟

تسیوس کشتی‌ای چوبی داشت که با آن سفرهای دریایی زیادی رفت. مردم آتن به این کشتی افتخار می‌کردند و برای سال‌ها آن را در بندرگاه به عنوان یادگاری نگه داشتند. اما با گذشت زمان، تخته‌های چوبی کشتی شروع به پوسیدن کرد. آتنی‌ها تصمیم گرفتند هر تخته‌ای که می‌پوسید را با یک تخته‌ی نو و محکم جایگزین کنند. این کار سال‌ها ادامه یافت تا جایی که پس از یک قرن، حتی یک تخته از کشتی اصلی باقی نمانده بود.

پرسش اصلی اینجاست: آیا این کشتی که در بندرگاه قرار دارد، هنوز همان «کشتی تسیوس» است؟

برخی می‌گویند بله، زیرا تداوم کارکرد و تاریخ خود را حفظ کرده است. برخی دیگر می‌گویند خیر، زیرا هیچ جزء مادی از کشتی اولیه باقی نمانده است. حالا این معما را به خودمان برگردانیم. بدن ما دائماً در حال جایگزینی سلول‌هایش است. باورها، ارزش‌ها و احساسات ما نیز روزبه‌روز تغییر می‌کنند. پس «من» چیست؟

نخِ پیوند: خاطره و آگاهی

یک پاسخ ممکن این است که «نخِ» اتصال‌دهنده هویت ما، جریان پیوسته آگاهی و حافظه است. من امروز همان شخص دیروز هستم، زیرا به یاد می‌آورم که دیروز چه کارهایی انجام دادم، چه احساسی داشتم و چه فکری می‌کردم. این خاطرات، مانند چسبی، قطعات مختلف زندگی ما را به هم می‌چسبانند و یک حس تداوم به ما می‌دهند. «من» در واقع داستانی است که ذهن ما به طور مداوم از تجربیات گذشته برای فهم زمان حال و برنامه‌ریزی برای آینده می‌سازد.

برای فکر کردن: تصور کنید فردی در اثر یک حادثه، تمام خاطرات گذشته‌اش را از دست بدهد. آیا او هنوز همان شخص قبلی است؟ اگر شما بودید، ترجیح می‌دادید بدنتان با یک بدن جدید عوض شود (ولی خاطراتتان سر جایش بماند) یا خاطراتتان پاک شود (ولی در همین بدن بمانید)؟ پاسخ شما نشان می‌دهد که هویتتان را بیشتر به کدام یک گره زده‌اید.

این پرسش‌ها به ما نشان می‌دهند که هویت، یک «چیز» ثابت و از پیش آماده نیست که ما باید آن را کشف کنیم. هویت یک فرآیند پویا و یک پرسش همیشگی است. ما در هر لحظه در حال «شدن» هستیم، نه اینکه یک «بودنِ» ثابت داشته باشیم.

اگر هویت یک داستان است، پس حتماً یک کارگاه نویسندگی هم وجود دارد. دوران نوجوانی، دقیقاً همان «کارگاه هویت‌سازی» است. دورانی که شما ابزارها و مصالح مختلف را برمی‌دارید و شروع به نوشتن فعالانه داستان زندگی خود می‌کنید. روانشناسان این فرآیند را مطالعه کرده و به نتایج جالبی رسیده‌اند.

دو شاه‌کلید: کاوش و تعهد

ساختن یک هویت استوار، نیازمند دو اقدام اساسی است:

  • کاوش: یعنی جستجوگری فعال. وقتی شما درباره رشته‌های مختلف دانشگاهی تحقیق می‌کنید، غذاهای گوناگون را امتحان می‌کنید، با افراد با طرز فکرهای متفاوت گفتگو می‌کنید، یا درباره باورهای دینی و اجتماعی خودتان مطالعه و پرسش می‌کنید، در حال «کاوش» هستید. این مرحله، مرحله‌ی آزمون و خطاست.
  • تعهد: یعنی پس از یک دوره کاوش، به یک مسیر یا مجموعه از ارزش‌ها پایبند شوید. این انتخاب، یک انتخاب آگاهانه است، نه یک تصمیم از روی ناچاری یا دنباله‌روی کورکورانه. تعهد به شما جهت و معنا می‌دهد.
    بر اساس میزان کاوش و تعهد، نوجوانان مسیرهای متفاوتی را در هویت‌یابی طی می‌کنند:

مسیر اول: جاده از پیش ساخته (دنباله‌روی)

برخی افراد بدون هیچ کاوشی، راهی را که خانواده یا جامعه برایشان تعیین کرده، می‌پذیرند و به آن متعهد می‌شوند. مثلاً دانش‌آموزی که می‌گوید: «تمام خانواده ما پزشک هستند، پس من هم باید پزشک شوم». این مسیر شاید راحت و بی‌دردسر به نظر برسد، اما چون محصول انتخاب و کاوش شخصی نیست، ممکن است در آینده فرد را با احساس پوچی یا پشیمانی روبرو کند.

مسیر دوم: چهارراه سرگردانی (سردرگمی)

برخی دیگر نه کاوشی انجام می‌دهند و نه به چیزی متعهد هستند. آنها در یک حالت بی‌هدفی و بی‌تفاوتی به سر می‌برند. مثلاً دانش‌آموزی که در پاسخ به سؤال «می‌خواهی در آینده چه کاره شوی؟» می‌گوید: «نمی‌دانم، فرقی نمی‌کند، هر چه پیش آید خوش آید». این سرگردانی اگر طولانی شود، می‌تواند منجر به اضطراب و احساس گم‌گشتگی شود.

مسیر سوم: جاده‌های اکتشافی (بحران یا تعویق)

این مسیر، مسیر یک کاوشگر واقعی است. فرد فعالانه در حال بررسی گزینه‌های مختلف است، اما هنوز به یک انتخاب نهایی و تعهد قطعی نرسیده. او در یک «بحران» هویت به معنای مثبت آن قرار دارد؛ یعنی در یک دوره پر از سؤال، شک و جستجو. مثلاً دانش‌آموزی که می‌گوید: «هم به ادبیات علاقه دارم و هم به برنامه‌نویسی. در حال حاضر دارم هر دو را بیشتر می‌شناسم تا بتوانم تصمیم بهتری بگیرم». این دوره، اگرچه ممکن است با کمی اضطراب همراه باشد، اما یک مرحله ضروری برای رسیدن به یک هویت پخته است.

مسیر چهارم: ساختن جاده شخصی (هویت موفق)

این مسیر، حاصل عبور موفقیت‌آمیز از مسیر اکتشافی است. فرد پس از کاوش و بررسی گزینه‌ها، آگاهانه مسیر خود را انتخاب کرده و به آن متعهد می‌شود. مثلاً دانش‌آموزی که می‌گوید: «بعد از کلی تحقیق و گفتگو با مشاور، فهمیدم که ارزش‌های من با شغل معلمی بیشتر همخوانی دارد و با تمام وجود برای رسیدن به آن تلاش می‌کنم». این هویت، یک هویت «کسب‌شده» است، نه یک هویت به ارث رسیده. این به معنای پایان سفر نیست، بلکه به معنای پیدا کردن یک جهت معنادار برای ادامه سفر است.

دو روی سکه: خودپنداره و عزت‌نفس

در این کارگاه هویت‌سازی، دو مفهوم دیگر نیز نقش حیاتی دارند. خودپنداره (Self-Concept)، یعنی تصویری که از خودتان دارید («من دانش‌آموز زرنگی هستم»، «من آدم خجالتی‌ای هستم»). عزت‌نفس (Self-Esteem)، یعنی احساسی که نسبت به این تصویر دارید (از زرنگ بودن خود احساس خوبی دارید یا خجالتی بودن خود را یک ضعف بزرگ می‌دانید). این دو، عمیقاً تحت تأثیر بازخوردهایی هستند که از دنیای اطراف می‌گیرید و بر انتخاب‌های شما در مسیر هویت‌یابی اثر می‌گذارند.

آیا کارگاه هویت‌سازی ما یک اتاق در بسته و ایزوله است؟ قطعاً خیر. این کارگاه، پنجره‌های بزرگی رو به دنیای بیرون دارد. ما مصالح اولیه برای ساختن هویتمان را از جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، دریافت می‌کنیم. یک تمثیل قدرتمند برای فهم این موضوع، ایده «خودِ آینه‌ای» (Looking-Glass Self) است.

آینه دیگران

ما هرگز نمی‌توانیم خودمان را مستقیماً ببینیم. ما برای دیدن چهره‌مان به آینه نیاز داریم. در زندگی اجتماعی نیز، «دیگران» (خانواده، دوستان، معلمان، …) مانند آینه‌ای عمل می‌کنند که ما خودمان را در بازتاب نگاه آن‌ها می‌شناسیم. این فرآیند سه مرحله دارد:

  • تصور می‌کنیم دیگران ما را چگونه می‌بینند (مثلاً، «فکر کنم دوستم مرا آدم باهوشی می‌داند»).
  • تصور می‌کنیم دیگران درباره این تصویر چه قضاوتی دارند (مثلاً، «او این باهوش بودن را تحسین می‌کند»).
  • بر اساس این قضاوت، احساسی در ما شکل می‌گیرد (مثلاً، احساس غرور و افتخار می‌کنیم).

این «خودِ آینه‌ای» به ما نشان می‌دهد که هویت ما یک پدیده صرفاً درونی نیست، بلکه در تعامل دائم با دنیای اجتماعی ساخته می‌شود. حالا بیایید ببینیم این آینه‌ها یا «کارخانه‌های هویت‌سازی» کدامند.

کارخانه اول: خانواده

خانواده اولین و قدرتمندترین منبع هویت ماست. ما زبان، دین، ارزش‌های اخلاقی اولیه، و حتی جایگاه خود در طبقه اجتماعی را از خانواده به ارث می‌بریم. انتظارات والدین می‌تواند مسیر تحصیلی و شغلی ما را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.

کارخانه دوم: مدرسه و گروه همسالان

در مدرسه، شما نقش «دانش‌آموز» را یاد می‌گیرید و هویت تحصیلی شما شکل می‌گیرد. اما شاید مهم‌تر از آن، «گروه دوستان» باشد. در نوجوانی، تعلق به یک گروه از همسالان اهمیتی حیاتی پیدا می‌کند. سبک لباس پوشیدن، ادبیات و لحن صحبت، علایق و سرگرمی‌ها، همگی تحت تأثیر گروهی است که فرد می‌خواهد بخشی از آن باشد. گاهی فشار همسالان شما را به کارهایی وادار می‌کند که با هویت فردی شما در تضاد است، و این خود یک میدان نبرد هویتی است.

کارخانه سوم: رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی

امروزه، تلویزیون، سینما، و به‌ویژه شبکه‌های اجتماعی، آینه‌هایی بسیار قدرتمند و فراگیر هستند. آن‌ها دائماً در حال ارائه الگوهایی از «موفقیت»، «زیبایی»، «خوشبختی» و «سبک زندگی ایده‌آل» هستند.

مثال: یک اینفلوئنسر در اینستاگرام، تصویری بی‌نقص و همیشه شاد از زندگی خود به نمایش می‌گذارد. نوجوانی که این تصویر را می‌بیند، ممکن است زندگی خود را در مقایسه با آن، کسل‌کننده و بی‌ارزش بیابد و عزت‌نفسش آسیب ببیند. او تلاش می‌کند تا با تقلید از سبک زندگی آن فرد، به آن هویت «مطلوب» نزدیک شود. این نشان می‌دهد که آینه‌های رسانه‌ای، اغلب تصاویری مخدوش و غیرواقعی را بازتاب می‌دهند.

آینه‌های ترک‌خورده: هویت و نابرابری

مهم است بدانیم که این آینه‌های اجتماعی برای همه یکسان عمل نمی‌کنند. جامعه برای برخی هویت‌ها ارزش بیشتری قائل است و به آن‌ها «امتیاز» می‌دهد، در حالی که برخی هویت‌های دیگر را به حاشیه می‌راند یا با کلیشه‌های منفی برچسب‌گذاری می‌کند. هویت‌هایی که بر اساس طبقه اجتماعی (فقیر در برابر غنی)، جنسیت، قومیت یا نژاد شکل می‌گیرند، اغلب با نابرابری و قدرت گره خورده‌اند.

این نگاه انتقادی به ما می‌آموزد که هویت فقط یک مسئله شخصی نیست، بلکه یک میدان اجتماعی است. آگاهی از این نیروها به ما کمک می‌کند تا تأثیر آن‌ها را بر خودمان بهتر بفهمیم و در برابر کلیشه‌های ناعادلانه مقاومت کنیم.

تا اینجا، هویت را از سه زاویه مختلف بررسی کردیم: پرسش فلسفی، فرآیند روان‌شناختی، و برساخت اجتماعی. شاید به نظر برسد که این سه دیدگاه با هم در تضادند. اما در واقع، آن‌ها قطعات مختلف یک پازل بزرگ هستند.

هویت همانند تیم فوتبال

می‌توان هویت را به یک تیم فوتبال تشبیه کرد.

  • دیدگاه فلسفی (پرسش از چیستی): این دیدگاه شبیه به قوانین و ساختار کلی بازی است؛ مثلاً وجود دروازه، تعداد بازیکنان و خطاهای اصلی. این همان پرسش از ماهیت، تداوم، و تغییر در «خود» است. این قوانین چارچوب بنیادین بازی را مشخص می‌کنند، اما نمی‌توانند به تنهایی سرنوشت بازی را رقم بزنند.
  • دیدگاه روان‌شناختی (فرآیند درونی): این دیدگاه مانند نقش مربی تیم است. این «شما» هستید که با تمرین و شناخت توانایی‌ها، تصمیم می‌گیرید چه تاکتیکی را به کار ببرید، چه کسی را در کدام پست قرار دهید و چگونه با نقاط قوت و ضعف خود کنار بیایید. این همان خودپنداره، عزت‌نفس و انتخاب‌های شخصی شماست که در نهایت سبک بازی شما را شکل می‌دهد.
  • دیدگاه جامعه‌شناختی (بستر بیرونی): این دیدگاه شبیه به موقعیت اعضای تیم است. جامعه (خانواده، فرهنگ، رسانه) بازیکنانی را در اختیار شما قرار می‌دهد که با آن‌ها کار کنید. شما نمی‌توانید با بازیکنانی بازی کنید که در تیم‌تان نیستند. این همان مصالح، نقش‌ها، هنجارها و محدودیت‌هایی است که جامعه پیش روی شما می‌گذارد.

یک بازی موفق، نتیجه هماهنگی دقیق بین قوانین بازی، رهبری هوشمندانه مربی و استفاده خلاقانه از تمام پتانسیل بازیکنان است. هویت یکپارچه و موفق نیز محصول گفتگویی دائمی و خلاقانه بین پرسش‌های بنیادین ما، انتخاب‌های فردی و تلاش‌های ما، و فرصت‌ها و محدودیت‌های اجتماعی‌مان است.

شما نه یک عروسک خیمه‌شب‌بازی در دست جامعه هستید و نه یک جزیره جدا افتاده از دنیا. شما یک کنشگر آگاه هستید. شما مربی خودتان هستید که ضمن آگاهی از قوانین بازی و موقعیت خودتان در تیم، تلاش می‌کنید تا نقش‌تان را به درستی ایفا کنید. شما هم نویسنده داستان خود هستید و هم شخصیتی در داستان بزرگتر جامعه. آگاهی از هر دو نقش، کلید ساختن یک هویت اصیل و معنادار است.

۴. جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

در این سفر کوتاه، ما به هزارتوی هویت سرک کشیدیم. دیدیم که هویت یک شیء ثابت و قابل کشف نیست، بلکه یک فرآیند سیال، پویا و مادام‌العمر است. ما با این ایده‌های کلیدی آشنا شدیم:

  • هویت با معمای تداوم در عین تغییر آغاز می‌شود و ما را به پرسش‌های بنیادین درباره چیستی «خود» می‌رساند.
  • ساختن هویت در نوجوانی، یک وظیفه تحولی است که از طریق دو بال کاوش و تعهد به سرانجام می‌رسد.
  • هویت ما در آینه دیگران و نهادهای اجتماعی شکل می‌گیرد و ما نمی‌توانیم خود را جدا از بستر فرهنگی و اجتماعی خود بفهمیم.
  • هویت، میدانی برای قدرت و نابرابری است و آگاهی از این موضوع، گامی برای رسیدن به عدالت اجتماعی است.

مهم‌ترین درسی که از این بحث می‌گیریم این است: هویت یک سفر است، نه یک مقصد. هیچ نقطه‌ای وجود ندارد که شما به آن برسید و بگویید: «تمام شد! من هویتم را پیدا کردم». شما در هر لحظه، در هر انتخاب، و در هر تعامل، در حال بازنویسی و تکمیل داستان هویت خود هستید.

اکنون دوباره به آن قاب عکس قدیمی نگاه کنید. آن کودک، نقطه شروع داستان شما بوده است. داستانی که شما امروز نویسنده و قهرمان آن هستید.

پرسش پایانی برای تأمل:

اگر قرار باشد فصل بعدی داستان زندگی خود را بنویسید، عنوان آن چه خواهد بود؟ و برای نوشتن آن، به کاوش در کدام قلمروهای ناشناخته نیاز دارید؟